فرهنگ

فرهنگی- علمی- سیاسی

فرهنگ

فرهنگی- علمی- سیاسی

ماهی گیری (داستان)

مردی با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت : 

 

 عزیزم از من خواسته شده که با رییس و چند تا 

 

از دوستانش برای ماهی گیری 

 

به کانادا برویم.

 

    ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.

 

 این فرصت خوبی است تا ارتقا شغلی که منتظرش بودم بگیرم

 

بنابراین لطفا لباس های  کافی برای یک هفته برایم بردار

 

 و وسایل ماهی گیری مرا هم آماده کن.

 

ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه

 

 وسایلم را از خانه بر خواهم داشت  

 

راستی لطفا آن

 

لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار.

 

زن با خودش فکر کرد این مساله یک کمی غیر طبیعی است.

 

 اما به خاطر اینکه

 

نشان دهد همسر خوبی است دقیقا 

 

کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.

 

هفته بعد مرد به خانه آمد. یک کمی خسته به نظر می رسید

 

 اما ظاهرش خوب و مرتب بود.

 

همسرش به او خوش آمد گفت و ار او پرسید

 

 که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟

 

مرد گفت : بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا و 

 

چند تایی ماهی فلس آبی

 

 و چند تا هم اره ماهی گرفتیم.

 

اما  چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟

 

جواب زن خیلی جالب بود...

 

زن جواب داد: گذاشتم. 

 

لباس های راحتی را توی جعبه وسایل ماهی گیری ات گذاشته بودم.

 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.